در دنیای گبههای دستباف، هر قطعه نه فقط یک زیرانداز، بلکه داستانیست بافتهشده از دل احساسات، طبیعت و خاطرات بافنده. یکی از نمونههای درخشان این روایتهای تصویری، گبهایست با اندازهی ۶۲ در ۴۰ سانتیمتر که همچون تابلویی زنده از طبیعت بکر و رنگارنگ، بیننده را مجذوب خود میکند. این گبه با چنان دقت و عشقی بافته شده که گویی خالق آن، تصویری از محل زندگی خود را بر تار و پود آن نقش کرده است؛ روایتی از دل کوهستان، دشت، آسمان و گلهای وحشی که هر روز با آن زیسته است. آنچه در نگاه اول در این گبه جلوهگری میکند، دو لالهی سرخ رنگ است که در زمینهای زردرنگ و پرنور سر از دل چمنزار بیرون آوردهاند. این دو لاله، همچون دو شعلهی زندگی، در دل طبیعتی آرام و زنده، زیبایی و امید را به نمایش میگذارند. لالهها در فرهنگ ایرانی، نماد عشق، زندگی و گاهی یادمان خاطرات از دست رفتهاند. در این گبه، آنها نهتنها نماد طبیعت بلکه گویی بخشی از جان و دل بافنده هستند که بر زمینهی زرد و گرم، خود را نشان دادهاند. این تضاد رنگی بین سرخی لالهها و زردی زمینه، ترکیبی خیرهکننده و پرانرژی ایجاد کرده که حس شادی، زندگی و نور را به بیننده القا میکند. در بخشهای دیگر این گبه، نقش کوههایی با خطوط شکسته و رنگهای خنثی دیده میشود؛ کوههایی که گویی پشت لالهها ایستادهاند و حامی آنها هستند. در دامنهی این کوهها، چمنزارهایی سبز رنگ گسترده شده که در آنها روح زندگی جریان دارد. بافنده با استفاده از رنگهای طبیعی گیاهی، تونالیتههای مختلف سبز را با دقت در کنار هم چیده و منظرهای زنده و متحرک از زمین و گیاهان خلق کرده است. بالای این کوهها، آسمان آبی رنگی به چشم میخورد که با پشمهایی در طیف آبی آسمانی بافته شده و احساس عمق و وسعت را به گبه بخشیده است. در این آسمان، ابرهایی سفید و گاه خاکستریرنگ شناورند که نشان از دقت نظر بافنده در بازتاب عناصر طبیعی دارند. ابرها با خطوطی ساده و هندسی طراحی شدهاند، اما در عین سادگی، لطافت و سبکی را به تصویر میکشند. تمام اجزای این گبه با زبان هندسی و با خطوط شکسته و ساده طراحی شدهاند؛ زبانی که امضای گبههای عشایری و خاصه قشقایی است. همین سبک طراحی به گبه حالتی نمادین و گاه کودکانه میدهد؛ گویی نقاشیست از دستان کسی که با دلش دیده، نه فقط با چشم. با توجه به اندازهی کوچک و فشردگی زیبای نقشها، این گبه بیش از آنکه یک زیرانداز باشد، قابلیت آن را دارد که به عنوان یک تابلوی دیواری استفاده شود. کافیست قاب مناسبی برای آن انتخاب شود تا به اثری هنری تبدیل شود که بر دیوار خانه، نمادی از طبیعت و زندگی عشایری ایران باشد. در مجموع، این گبه نهتنها حاصل ذوق و هنر یک بافنده است، بلکه گویی پنجرهایست رو به خانهی او، به کوههایی که هر روز در آنها قدم میزند، به لالههایی که در فصل بهار کنار سیاهچادرها روییدهاند، به آسمانی که بالای سرش کشیده شده و به خاطراتی که در دل چمنزارها جا ماندهاند. چنین گبهای، هدیهایست از دل طبیعت، بافتهشده با دست، رنگآمیزیشده با عشق و قابشده در خاطرهها.