این گبهی دستباف قشقایی، جلوهای بینظیر از هنر عشایری است که در ابعاد ۱۹۳ در ۱۴۳ سانتیمتر بافته شده است. زمینهی آن در طیفی از رنگهای گرم، از زرد گرفته تا زرد خردلی و نارنجی، گسترده شده و حس گرما و صمیمیت را به بیننده القا میکند. زردی که در این گبه دیده میشود، نه آن زرد روشن و درخشان بلکه زردی عمیق و طبیعی است که به لطف رنگهای گیاهی، حالتی زنده و پخته پیدا کرده است. این گبه، برخلاف بسیاری از گبههای پرنقش و نگار، با طراحیای ساده اما معنادار بافته شده است. در نگاه اول، فضای باز زمینه و نبودن نقشهای متراکم، توجه را به خود جلب میکند. این ویژگی در بسیاری از گبههای قشقایی که بر اساس الهامات ذهنی و بداههبافی شکل میگیرند، دیده میشود. اما در همین سادگی، روایتی نهفته است که با دو بز و دو درخت در دو گوشهی بالا و پایین خود، داستانی از زندگی عشایری را روایت میکند. در بخش بالای سمت چپ، یک بز آبیرنگ ایستاده است. رنگ آبی این بز، در تضاد با زرد زمینه، خود را بهخوبی نمایان میکند و شاید نشانی از خاص بودن یا برجسته بودن این بز در ذهن بافنده باشد. در نقطهی مقابل، یعنی پایین سمت راست، بز دیگری دیده میشود، اما این یکی تماماً آبی نیست؛ بخشی از آن به رنگ زرد درآمده است، گویی در دل زمینه محو شده یا بخشی از طبیعت خود گبه گشته است. این عدم قرینگی در نقشها یکی از ویژگیهای اصلی گبههای قشقایی است؛ هیچ دو عنصری دقیقاً مانند هم نیستند، درست مانند زندگی واقعی که همیشه همراه با تفاوتها و تغییرات است. درختانی که کنار بزها قرار گرفتهاند، نماد حیات و پایداریاند. درخت بالای گبه، در کنار بز آبی، نشانی از سرسبزی و رونق دارد، درحالیکه درخت پایین، کنار بز دو رنگ، شاید اشارهای به تفاوتی در شرایط یا موقعیت داشته باشد. ممکن است این طراحی، ناخودآگاه یا آگاهانه، نشانهای از تغییر فصول، تغییر سرنوشت، یا حتی تفاوت در موقعیتهای زندگی باشد. تمامی رنگهایی که در این گبه به کار رفتهاند، گیاهی هستند؛ این یعنی هر رنگ از دل طبیعت گرفته شده و با مهارت و تجربهی بافندگان قشقایی به پشم نفوذ کرده است. همین موضوع باعث میشود رنگها با گذر زمان نهتنها زیبایی خود را از دست ندهند، بلکه پختهتر و دلنشینتر شوند. نخهایی که در بافت این گبه به کار رفتهاند نیز دستریس هستند، که این خود عاملی دیگر برای ارزشمند بودن این اثر است. نخهای دستریس دارای لطافتی خاص هستند که باعث میشود فرش حالتی زندهتر و گرمتر داشته باشد. این گبه را میتوان نمونهای از هنر مینیمالیستی عشایری دانست؛ در نگاه اول، سادگی آن به چشم میآید، اما هر چه بیشتر در جزئیاتش دقت شود، بیشتر میتوان مفاهیم و زیباییهای پنهان آن را کشف کرد. از تضاد رنگها گرفته تا چیدمان غیرقرینهی نقشها، همه و همه نشانی از تفکر و خلاقیت یک بافندهی قشقایی است که بدون طرح و نقشهی از پیش تعیینشده، با دستان خود، داستانی را در دل تار و پود گبه حک کرده است. این گبه، نه فقط یک فرش، بلکه یک داستان تصویری است که در هر نگاه، چیزی تازه برای کشف کردن دارد.